▪️ آذان / اذان:
این دو واژه را باید از هم جدا نمود. زیرا که معـنای آذان( گوشها ) و معـنای اذان اعلام کردن، آگاه کردن، خبردادن وقت نماز با خواندن کلمات مخصوص عربیدر سـاعتهای معینی از روز در گلدسـته و منارۀ مسجد است.
▪️ آزوقه / آذوقه:
اصل این واژه که آن را آزوغه هم مینویسـند ترکی اسـت. پس باید به” ز” نوشـته شـود.
آسـیا / آسـیاب: این واژه را به هردوشـکل میتوان نوشـت و بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند.
▪️ آن را / آنرا:
” را” واژۀ مسـتقلی است و پـیـوسته آن را جدا از کلمۀ پیشـین مینویسـند. مانند: این را، وی را، ایشـان را، تو را، آن را .
▪️ اتاق / اطاق:
از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج ” ط” وجود ندارد پس باید آن را با حرف ” ت” نوشـت.
▪️ اتو / اطو:
چون این واژه عربینیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس به تر اسـت به ” ت” نوشـته شـود.
ارابه/ عـرابه:
ارابه واژۀ فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس به تر اسـت آن را به صورت ارابه نوشـت.
ازدحام / ازدهام:
این واژه را تنها میتوان با حرف “ح” نوشـت زیرا ازدهام واژهای بیمعنی اسـت .
▪️ اسـب / اسـپ:
به هردوصورت میتوان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با ” ب” مینویسـند. اما در گذشـتههای بسـیار دور با ” پ ” مینوشـتند وهمین واژه جزء دوم نامهای کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و…
▪️ اسـتادان / اسـاتید:
چون اسـتاد واژهای فارسی اسـت جمع آن میشـود اسـتادان. این کلمه که به صورت اسـتاذ به عربیرفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جمع بسـته میشـود
اسـلحه/ سـلاح:
بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمیدانند. به طوری که گاه به جای اسـلحه، سـلاح و گاه برعکس آن را به کار میبرند. در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع اسـلحه را اسـلحهها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه جمع اسـت و به جای آن میتوان واژهء سـلاحها را به کار برد.
▪️ اقلاً / اکثراً:
این دو کلمه در عربیبه هیچ روی تنوین نمیگیرد و کاربرد آنها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار میآید. به تر اسـت به جای اقلاً ” حد اقل ” و یا به تر از آن ” دسـت کم” و یا ” کم از کم ” نوشـت و به جای اکثراً ” غالباً” و یا به تر از آن ” بیش تر ” را به کار برد. .
همچنین نمیتوان واژههایی مانند دوم وسـوم و چهارم راکه فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً نوشـت. یا واژه فارسی ” زبان ” را زباناً .
▪️ به نام / بنام:
در زبان عربیحرف جر “ب” را هـمیشـه باید به کلمۀ بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسی حرف اضافه ” به” را باید همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشکال کهن مانند: بدین و بدو.، زیـرا اگر چون این ننویسـیم در موارد بسیاری امکان به جای یکدیگر گرفته شدن واژهها و معانی (التباس معنی) وجود دارد، مانند همین “به نام” و “بنام ” که هر کدام جای کاربرد ویـژهای دارد. به این نمونهها دقت کنید: او نویسـندۀ بنامیبود و یا ” من او را به نام نمیشـناختم”. به همین ترتیب اگر ” به روی” را ” بروی” بنویسیم معلوم نخواهد شـد که مراد چیسـت؟
آیا منظور از “بروی” فعلی از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروی و… .یا آن که مثلن میخواهـیم بنویسـیم که: این قـلم به روی میز اسـت یا اگر ما ” به درد ” را ” بدرد ” بنویسـیم بازهم شباهت معـنا رخ میدهد، زیرا ” بدرد : یعنی پاره کند و “به درد” یعنی به غم و اندوه.
به همین گونهاند صدها واژه که باید به هنگام نوشـتن آنها با احتیاط بود، مانند: به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همان و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غیره
▪️ بها / بهاء :
بها به معنی قیمت ، ارزش و نرخ چیزی است . اما معنی بهاء روشنی ، درخشندگی ، رونق ، زیبایی و نیکویی است و به معنای فر وشکوه و زینت و آرایش نیز به کار رفته است . مانند بهاء الدین یا بها ء الحق و یا بها ء الملک که معنای آنها رونق دین ، شکوه دین و شکوه کشور است. در پشت جلد ( پوشانه ) برخی از کتابها مینویسند : ب
هاء …. ریال . که سخت نادرست است .
▪️ پایین / پائین:.
شاید گروه بسیاری از پارسی نویسان روزانه دهها بار همزۀ عربیرا در نوشتههای خود به کار میبرند و نمیدانند که این نشانۀ نوشتاری عربیدرزبان پارسی جایی ندارد. براین پایه نوشتن واژههایی مانند ” پائیز ” ، ” پائین ” ، “موئین ” ، “روئین” ، ” آئین ” ،” پر گوئی” ، ” چائی “، ” امریکائی ” و… نادرست است و باید پاییز ، پایین ، مویین ، رویین ، آیین ، پر گویی ، چایی، آمریکایی و چون اینها نوشت.
▪️ تاس / طاس:
تاس واژهای فارسی اسـت که عربها آن را گرفته و طاس مینویسند (معرب کرده اند)، یعنی ایرانیان باید آن را به حرف ت بنویسند.
▪️ تراز/ طراز: تراز واژهای فارسی است که عربها آن را گرفته و طراز مینویسند (معرب کرده اند). به همین سـبب ” تراز” و همۀ ترکیبات آن باید با حرف ” ت” نوشـته شـود. مانند: تراز نامه، هم تراز، ترازکردن و مانند اینها.
▪️ تپیدن / طپیدن :
تپیدن واژهای فارسی اسـت. و باید با حرف ” ت ” نوشـته شـود و نوشـتن واژههای مشـتق از آن نیز مانند: تپش، تپنده، تپید، تپاندن و مانند آن نیز بایسته است. همچنان واژههایی مانند تالار، تپانچه، تنبور، تشـت وتهران که فارسی اند، نباید با ” ط” نوشـته شـود.
دیگر آن که در زبان عربی، هم ت وجود دارد و هم ط. مانند تابع و طبیب. از این رو واژههای عربیرا میتوان به همان صورت عربینیز نوشت. نکتۀ دیگر آن که: اگر کلمهای مربوط به زبانهای بیگانۀ دیگر باشـد، به ت نوشـته میشـود. مانند: ایتالیا، اتریش، اتیوپی، امپراتور، ترابلس. اما برخی نامهای خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آنها که از رهگذر زبان عربیوارد زبان فارسی شـده است میتواند به همان صورت عربیهم نوشته شود و گر نه چه فرقی با اسـامیعربیچون حافظ، نظامی، ملا صدرا، ابوریحان و جز آن دارد که در آنها تغییری ایجاد نمیشود.
▪️ ثواب / صواب:
نوشـتن یکی از این واژهها به جای دیگری نیز یکی از غلطهای رایج در املای زبان فارسی اسـت. در حالی که ثواب وصواب معانی جدا گانهای دارد و نباید آنها را با هم اشـتباه کرد. ثواب اسـم است به معـنی ” مزد و پاداش ” ، اما صواب صفت اسـت به معـنی “درسـت، به جا و مناسـب”.
▪️ جذر/ جزر:
برخیها درکاربرد درسـت این دو واژه نیز اشـتباه میکنند. جذر به معـنای ریشـه اسـت و در ریاضی نیز عددی اسـت که آن را در خودش ضرب میکنند. مانند عدد ٣ که وقتی آن را در خودش ضرب کنند عدد ۹ به دست میآید که آن را مجذور میگویند. جزر اما فرو نشـسـتن آب دریا، بازگشـتن آب دریا و ضد مد میباشد.
▪️ جرأت/ جرئت:
این واژه را باید جرات نوشت و به صورت جرئت وجود ندارد.
▪️ حایل /هایل:
این دو واژه را نیز برخی با یکدیگر اشـتباه کرده و به جای هم به کار میبرند. حایل اسـم اسـت به معـنای چیزی که پرده وار میان دو چیـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اماهایل صفـت اسـت به معنای ترسـناک: شـب تاریک وبیم موج و گردابیچنینهایل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحلها (حافظ)
▪️ خرد/ خورد:
معـنای واژه خُرد کوچک و ریز و اندک اسـت مانند: خرد سال یا خرده فروشی، و واژه خورد سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونههای دیگر: سالخورده یا خورد و خوراک
▪️ داوود/ داود:
املای این گونه واژهها را در املای زبان فارسی با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همین ترتیب واژههایی مانند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس
▪️ دچار/ دوچار:
این واژه را که گمان میرود ریشـۀ آن دو چهار باشـد، در متون قـدیمیبه صورت دوچار مینوشـته اند. اما در سدههای اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امروزه نیـز به تر اسـت به همین صورت نوشـته شـود.
▪️ ذ لت / ز َ لّت:
معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا و لغزش اسـت.
▪️ رتیل / رطیل:
نوعی عنکبوت زهر دار را به عربیرتیل میگویند و رطیل وجود ندارد.
▪️ زرع / ذرع:
زرع به معـنای ” کشـت” و ” کاشـتن ” اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم برای طول و برابر یک دهم از چهارمتر یا همان چهل سانتی متر بوده اسـت.
▪️ زغال / ذغال:
املای درسـت این واژه زغال اسـت.
▪️ زکام / ذکام:
این واژه را بایـد با ز نوشـت،
▪️ سـتبَر/ سـِطبَر :
این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون واژهای فارسی اسـت به تر اسـت با حرف ت نوشـته شـود.
▪️ سـؤال / سـئوال:
شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است.
▪️ سـوک/ سـوگ:
املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت.
▪️ شـرایین/ شـرائین:
املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.
▪️ شـسـت/ شـصت:
این واژهها راهم بسـیاریها به اشـتباه به جای یکدیگر به کار میبرند. شـسـت به معنای انگشـت بزرگ دسـت وپا وشـصت عدد ۶۰ اسـت. آقای ابوالحسن نجفی مینویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص مینویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با ” س” آمده اسـت.
▪️ صد / سـد:
چون واژۀ ” سـده ” فارسی اسـت، سـد را نیز میتوان با ” س” نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با ” ص ” نوشـته اند، اکنون نوشـتن آن با ” س” غـیر متعارف به نظر میرسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد ١۰۰ را برای تفکیک صد از سـد. با ” ص” نوشـته اند
▪️ صفحه/ صحیفه :
صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته میشـود. البته ورق را در سـالهای پسـین برگ نیز میگویند.
▪️ طوفان/ توفان:
اصل این کلمه یونانی اسـت و شکلهای دیگر این واژۀ یونانی در بسـیاری از زبانهای ارو پایی هم به کار میرود، چون آن که در زبان انگلیسی Typhoon و در زبان فرانسوی Typhon به همین معنای طوفان به کار میرود. در فرهـنگ معین واژۀ طوفان را که اسم و معرب از کلمه یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد وغرق کند و باد شـدید وناگهانی که موجب خسـارت و خرابیبناها و سـاختمانها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معنای هر چیز بسـیار است که فراگیر باشـد مانند طوفان آتش یا طوفان باد. اما در همان فرهنگ، یک ” توفان ” هم درفارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر توفـیدن اسـت و به معنی شور و غوغا کننده، فریاد کننده و غُران میباشد. پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معناهای لغوی این واژهها را مد نظر قرار داد.
▪️ طوطی/ توتی:
توتی واژهای فارسی است و از این رو میتوان آن را با “ت ” نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با ” ط” نوشـتهاند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی میباشد نوشتن آن با “ط ” نامانوس و نامتداول است.
▪️ غلتیدن/ غلطیدن:
غلتیدن واژهای فارسی اسـت و باید با ” ت” نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را نیز باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و…. چنانچه با ط نوشته شود، با واژه عربی غلط همسان گشته که اشتباه است.
▪️ غوته / غوطه :
” در آب فرو رفتن ” به فارسی ” غوتیدن ” است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار میرود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.
▪️ غیظ / غیض:
در عربیغیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت.
▪️ فترت/ فطرت:
معنای فترت، رکود وسـسـتی و بیحاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصلۀ میان دو دورۀ فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش میگویند و به سـرشـت و طبیعت او.
▪️ فطیر/ فتیر:
فطیر واژهای عربیو به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با ” ط ” نوشـته شود و واژهای به نام فتیر وجود ندارد.
▪️ قفص / قفس:
این واژه عربیاسـت و باید با “ص ” نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با “س ” نوشـتهاند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت.
▪️ قیمومت / قیمومیت: واژۀ قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساختهاند و در زبان عربیکاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است
▪️ کحل / کــَهل:
کحل اسم است به معنای ” سـرمه” اما کهل ، صفت اسـت برای مرد میان سـال.
▪️ گزارشها / گزارشات:
برخیها واژۀ فارسی گزارش را با ” ات” عربیجمع میبندند که نادرسـت اسـت
▪️ لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیهناپذیر.
▪️ مآخذ / مأخذ:
واژۀ عربیمأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است . اما برخی این واژهها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار میبرند.
▪️ مبرا / مُبری :
این واژۀ عربیبه معـنی” تبرئه شـده از تهمت” اســت و در فارسی و عربیآ ن را مبرا مینویسـند.
▪️ مجرا / مجری:
واژۀ مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند ” مجری قانون “. ولی در عربیمجری را به صورت مجرا نیز تلفظ میکنند که در آن صورت، اسـم مفعول مصدر اجراء و به معنای ” اجرا شـده، عملی شـده ” اسـت که در فارسی به تر است که به صورت “مجرا” نوشـته شـود تا با “مجری” اشتباه گرفته نشـود .
▪️ محظور/ محذور:
واژۀ محظور به معـنای ” ممنوع و حرام” اسـت و محذور هم به معـنای ” آن چه از آن میترسـند” و هم به معنای “مانع و گرفـتاری” آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: ” محذور اخلاقی ” و یا ” در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم “،
▪️ مسأله / مسئله:
این واژه عربیاسـت و در رسم الخط عربی به صورت مسـأله نوشـته میشـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله مینویسـند، نه مسئله.
▪️ مسؤول/ مسـئول:
املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربیالبته مسـؤول مینویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.
▪️ مزمزه / مضمضه:
واژۀ مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربیو به معـنای گرداندن اب در دهان برای شـسـتن آن است.
▪️ معتـَنی به/ متنابه:
این واژه عربیاسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت معتنی به درسـت است
▪️ مقتدا / مقتدی :
این واژه را که به معنی پیشوا است در عربیمقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ میکنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.
▪️ منتها / منتهی:
این دو واژه را در فارسی به تر اسـت برحسـب تلفظ شـان بنویسـیم مانند: سـاختمانهای این ناحیه هـمه بلند اسـت، منتها محکم نیسـت یا ” این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد” .
▪️ نیاگان / نیاکان :
در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.
▪️ وهله/ وحله:
این کلمه را که به خط عربیوهـله مینویسـند ومعنای آن نوبت و دفعه اسـت، نباید وحله نوشـت، زیـرا که وحله در عربیو در فارسی معنایی ندارد.
▪️ هیز / حیز:
واژۀ هـیـز به معنای بدکار و بیشـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریدهای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.
▪️ هیئت / هیأت:
واژۀ هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـتهای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.
▪️ بالطبع / به تبع :
کلمه بالطبع به معنی از روی سرشت و ذات است که بصورت مجازی به معنی امر حتمی و بصورت خودکار انجام گیرد اطلاق می شود. اما به تبع از دو بخش به و تبع ساخته شده که معنای آن به پیروی از / به دنبال …. می باشد که به دلیل این شباهت معنایی و نوشتاری به جای یکدیگر استفاده می گردند.
terrific post
Nolvadex Par Zeneca
https://buypropeciaon.com/ – propecia cost walmart
Propecia
Propecia Brust
http://buyzithromaxinf.com/ – buy zithromax no prescription
Zithromax
Potenzmittel Viagra Bestellen
http://prednisonebuyon.com/ – Prednisone
Excellent post. I was
checking continuously this blog and I’m impressed! Very useful info specially
the closing section :
) I handle such info a lot.
I was looking for this particular info for a long time.
Thank you and good luck.
I do consider
all of the concepts you have introduced on
your post. They are very convincing and can definitely work.
Still, the posts are too quick
for newbies. May you please extend them a little from
next time?
Thank you for the post.
prednisolone indications
Cialis Generico Online Italia
Comprare Lasix
Achat De Generique Cialis
hair loss propecia
Water Pill Online Purchase
gabapentin reviews
Why Is No One Selling Alli
Cialis 5 Ml
stromectol package insert Cialis E Cibo